سه تا بچه. یکیشون از دوتای بقیه کوچیک تر. لاغر تر و مظلوم تر با چشمایی که وقتی میخنده میشن دو تا خط اریب. اون دوتا بزرگترا قلدر و زور گو. و یکم تپلی. قلدرا توپ بازی میکنن. مظلومه رد میشه. توپ میفته سمتش. چشماش برق میزنه که شاید بتونه با قلدرا دوست بشه. توپو بر میداره و می ایسته سر جاش یکی از قلدرا که راه راه سفید و قرمز تنشه میاد سمتش و میترسونتش. قلدرا بهش میخندن.کتکش میزنن. بغضش میگیره اما گریه نمیکنه. میره خونه. یه مرد اونجا منتظرشه. مرد قوی یه کیسه پر از یخ روی کبودی صورتش میذاره و براش حرف میزنه. با هم ورزش میکنن که بتونه از پس همه، خودش بر بیاد که این دفه حتی بغضم نکنه...
قلدرا توپ بازی میکنن. مظلومه رد میشه. توپ میفته سمتش. چشماش برق میزنه که بتونه خودی نشون بده. توپو برمیداره و می ایسته سر جاش. یکی از قلدرا که سفید تنشه میاد توپو میندازه زمین و دستشو میگیره و میپیچونه. اما نمیتونه خمش کنه. ناچار میشه لبخند بزنه و اون یکی قلدره که راه راه سفید و قرمز تنشه از تعجب ماتش میبره. لبخند دوباره ی مظلومه قلدرا رو به خودشون میاره. حالا دیگه چشماش شدن دو تا خط اریب. مظلومه توپو از زمین برمیداره و پرت میکنه هوا . قلدرا هم لبخند میزنن.
اول شدم م م م م م م م م م م م م..... *-:
... !
من همیشه به قلدر ها میخندم اما اگه اونها بخندن نشونه اینه که از دست من حرسشون گرفته میدونی چرا چون زورشون به من نمیرسه این رو اون به من گفته(اینم دنیای من)
چه ماجرای جالبی !
در ضمن امید تبریک میگم ولی خب تو ابن مسایل همیشه اولی D:
:)) باحال بود :))
؛)
باید از مظلوما دفاع کرد؟ یا کمکشون کرد؟ یا ولشون کرد؟؟؟؟
بابا یکم تحویل
دیگر نه من نه این معانی معیوب!
دیگر نه من نه این شهادت اشک!
دیگر از تکرار ترانه خسته ام!
از این پنجره های بسته خسته ام!
خسته ام از این دقایق بی لبخند!
باران ببارد یا نبارد،
من می روم با دستهایم
چتری برای پروانه ها بسازم!
چرا وقتی قوی شد ... نخواست دوست بشه؟ چرا خواست خودی نشون بده؟ چرا؟؟؟
اون آرشیو دستی ایده جالبیه . موفق باشی .
چقدر خوبه که همیشه یکی باشه تا از آدم در برابر ظالما دفاع کنه.کاش یکی از همونا منتظر من هم باشه.
این از خاطرات دوران کودکیت بود؟ پس خیلی هم بد نبوده که،.. بوده؟
اون تکرار کامنت تو باعث تعجب منم شده! شاید یکی خواسته با تکرارش چیزی رو به من ثابت کنه! اینقدر که کامنتات معرکه است!
حال مامان چه طوره؟
والا خاطره که ... نه ! نبود !
داستان بود؟؟ خوب بود اما بد آموزی داشت./
عالیه مهناز جون
تا باشه از این سرقتها
خوشحال شدم که مطلبم بدرد یکی خورد
موفق باشی
درود مهناز خانم
همیشه باورم بود که مطلب ها راخودت مینویسی وچه روان وزیبا مینویسی
اما حالا لطیفه این مطلب را از خود میداند . راستی حقیقت داره؟
منظور لطیفه مطلب نبود... فقط یه دستور بود که من ازش توی قالب نظر خواهی استفاده کردم...
سلام دوست من
وبلاگ زیبایی دارید
موفق باشید و سرافراز
پاهای کثیف خوبه. اما دستای کثیف نه...
وبلاگ قشنگی داری.
چه کمکی؟ قربون تکتکت!
مرسی. خوشحالم که بهتر شدی
گاهی وقتا این کار عملی نیست
ژاپنی بود ان لاغرووهه ؟
کجایی مهناز ؟
اولای مطلبت گفتم نکنه پسره بره و همه ی قلدر ها رو بزنه و با یه هپی اند خال تور تمومش کنی! آخر مطلب حس شیرینی بهم گفت: مهناز خوب می نویسه. بهش جواب دادم، بی شک! حلا بگذریم که در مردانگی ما! شک کرده!!!