آموزش رانندگی مریخ :))



بالاخره طلسمش شکسته شد و منم رفتم کلاس رانندگی! با هزار مکافات (از همون دست مکافاتایی که یه روز قیف هست قیر نیست یه روز قیر هست قیف نیست یه روز هر دوتاش هست مسئولش نیست...) کار افتاد به امروز و بعد از شلوغی بانک و هزار بار اینور اونور رفتن و ... ثبت نام کردم. کلی هم مکافات سر اینکه آقا جون مادرت بیا کلاسای منو از همین هفته شروع کن که من هفته ی دیگه کلی کلاس دارم و ازین ننه من غریبم بازیا تا آخر امروز رفتم سر کلاس آموزش آئین نامه! یه سرهنگ باز نشسته به اسم آقای شیرزادی مدرس ما هست که فقط مشکل اینه که فکر میکنم از فریاد زدن خوشش میاد!
 همه چیزش خوبه جز اینکه یه آشنایی چیزی آدمو توی اون ماشینایی که یه دونه تابلوی زرد اندازه ی هوار روشه ببینه! خب آدم مجبوره یه دونه گریتینگ بوق به افتخارشون بزنه. اما من هیچ دلم نمیخواد کسی منو توی اون حالت که مسلماْ دو دستی فرمونو چسبیدم ببینه. راستی یادتون باشه که فرمونو باید مثل عقربه های ساعتی که ساعت ده و ربع رو نشون میده بگیرید :))
مهمترین چیزی که امروز یاد گرفتیم هم این بود: ماشین فقط بنز!

نظرات 17 + ارسال نظر
هاله شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:44 ب.ظ http://haleh.net

ای کاش منم برده بودی....دیگه مامان بابام سر این موضوع باهام دعوا میکنن که من تنبلم !:(

نگار شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:58 ب.ظ http://neeggaar.blogsky.com

مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــه!
امیدوارم زودتر ماشین بخری باهم بریم بیرون

Hamed شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:03 ب.ظ http://majnoonian.com/weblog

Congratulations! ... And about the car idea I do agree.

مرتضی شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:27 ب.ظ http://mortezaa.blogsky.com

نازی ...
مراقب باش کوچولو
یک روز بیا تا من یادت بدم چجور دستی بکشی و وسط خیابون دور خودت بگردی طوریکه تو جوب نیفتی ... wow

جان؟ کوچولو؟ نازی؟ :))
راستی مرتضی تو که مثبت تر از دستی کشیدنو اینا بودی! یا به نظر میومدی؟ یا نیستی؟؟؟ اوا خاک عالم! :))

دیوانه یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.divane.blogsky.com

اولا ماشین بی ام و .
دوما ۱۰:۱۰ نه دهو ربع .
و از صمیم قلب آرزوی موفقییت می کنم .

اولا ماشین ب ام و ۲۰۰۲ - سیویک ای ال
دوماْ منم قبلاْ شنیده بودم اما به پیرمرده نگفتم چون فریاد میزد!!

لطیفه یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:35 ق.ظ

سلام
مبارکه فقط مواظب باش تو امتحان مثل من خراب نکنی
دو سال پیش رفتم برا امتحان با این که از خیلی وقت قبل ماشین دستم بود ولی همچین که سرهنگه نشست بغل دستم دست و پامو گم کردم
هر کاری گفت کردم آخرش یه دفعه گفت بپیچ تو کوچه منم خیلی با اطمینان راهنما زدم و دستمو بردم بیرون و یواش دور زدم و رفتم تو کوچه گفت پار ک کن پارک کردم یه دفعه گفت خانوم شما ردی منو میگی خیلی اعصابم خرد شده بود بابا هر چی قانون بود رعایت کرده بودم دیگه چه مرگش بود ازش پرسیدم واسه چی بهم گفت ورود ممنوع اومدی نگاه کردم دیدم بله چشمت روز بد نبینه اون همه دنگ و فنگ آخرشم ورود ممنوع تشریف آوردم
فعلا
بوس
شب بخیر
راستی من که گفتم اهل پینگ کردن نیستم اگه دیدی بغل اسمم ستاره نیوفتاده نگی آپدیت نکرده ولش کن ها!!
مشکل از فرستنده است

هیچکس و نفس یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:25 ق.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
اولا تبریک
دوما تجربه و شنیده‌های این بنده‌ی حقیر(هیچکس) میگن فرمون رو به صورت دو و ده دقیقه میگیرن نه دو و ربع، یک کلوم مخلص کلوم: ساعتت ۵ دقیقه رفته جلو...! D:

دلقک یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:19 ق.ظ

ایول! یادمه منم که رفته بودم یه سرهنگ بازنشسته مربیم بود. نمی دونم سرهنگ چی بود ولی یه سوزن تو دستش می گرفت و هروقت دنده رو بد جا می زدم فرو می کرد تو پام و من داد داد می زدم آی ی . خیلی وحشی بود. ۲۴ خط هم حرف می زد و هی می گفت زندگی فقط یعنی تو آمریکا، کشور یعنی امریکا ماشین یعنی ماشین امریکایی. یه خال بزرگ هم داشت که فکر کنم نشون خونوادگیشون بود

میلاد یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:25 ب.ظ http://tarfand.blogsky.com

سلام دوست عزیز....ممنون که به وبلاگ ما اومدید....ولی بهتر بود به ما خبر بدید که لینکمون کردید....چون من واقعا شرمندم.....ازتون ممنونم...حتما لینکتون می کنم.....
مطلبتون رو هم بعدا می خونم و میام بعدا نظرمو میدم....
موفق و شاد باشید.....

مهدی یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:51 ب.ظ http://maah.blogsky.com

سلام.
همه حرفهارو زد...عصبانی بود...در رو محکم بست...باران گرفت...پاییز شد
سبز باشی بای بای

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:51 ب.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

موفق باشی .ولی امیدوارم از گرفتن گواهی نامه پشیمون بشی مثل من . چون تهرون جای رانندگی با احترام به قوانین نیست .

مینا یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:17 ب.ظ http://aroosakekooki.persianblog.com

مهناز جون موفق باشی.کلی خوشحالم که اینجا اومدم.

حامد یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:02 ب.ظ http://antimemory.blogspot.com

یادش به خیر همین اردیبهشت امسال بود که رفتم آموزشگاه، شر و ور های جناب سرهنگ بازنشسته قابل تحمل بود اما بیست ساعت آموزش برای من که رانندگی یاد داشتم واقعا زور داشت... یادش به گند و نکبت... گواهی نامه برای یه مدت طولانی برای من تبدیل شده بود به بزرگترین عذاب عالم.. یادش به گند و نکبت..

پدرحونده دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:49 ق.ظ http://pedarkhoundeh.blogspot.com/?

تو از خیلیها خوش تری. قدرشو بدون

[ بدون نام ] دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:56 ب.ظ http://3pehr.blogsky.com

خوشحالم که این طلسم زود شکسته شد. به امید روزهای خوب أینده.
فکر کنم این سرهنگ ها یه جورایی آلمانی باشن. چون سرهنگ آزادی راه و بیراه دم از آلمان رفتنش میزد.

سیاهِ روشن چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:31 ق.ظ http://www.ghadessi.com

من هشت سال پشت فرمون میشستم تا به سن قانونی برسم.
آیین نامه یکبار رد شدم...
شهر دو بار...
آخرشم با پارتی بازی گرفتم سگ مصبو...

ماشین خریدی ما رو هم ببر بنز سواری!!!

پایدار باشی

سیاهِ روشن چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:34 ق.ظ

هه هه
هاله گواهینامه نداره!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد