:(


چند هفته پیش رفته بودیم طبقه های بالای خونه... از توی یکی از پنجره های طبقه ی پنجم دیدم که روی تیر آهن های ضد زلزله، یه یاکریم با چند تا خاشاک که از باغچه ی خونه پشتی کش رفته یه لونه ی کوچولو ساخته و توش هم یه دونه تخم کوچیک و کثیف گذاشته... خیلی ذوق کردم کلی به این فکر کردم که ممکنه این یاکریمه از تخمش خیلی بی سر و صدا در بیاد و همین بالای سر من بدون اینکه بفهمم پرواز یاد بگیره بعدشم بره... دو سه روزی حواسم بهش بود. اما کم کم فراموشش کردم...

چند روز پیش در حیاط خلوت که توی اتاق من باز میشه باز مونده بود و یه رد منظم مورچه پشت سر هم میومدن و میرفتن... با چشم مسیر مورچه هارو دنبال کردم . آخرش چیزی نبود به جز یه نصفه پوست تخم پرنده. چند ثانیه بعد عین کسی که فوری چیزی یادش بیاد خودمو رسوندم به طبقه ی پنجم ، از پنجره سرمو بردم بیرون و دیدم تخم یا کریم سر جاش نیست...
یا کریمه هیچ وقت از تخم نیومد بیرون که بخواد بالای سر من پرواز یاد بگیره... :(


اون یاکریمه که مرد... اما تولد تو مبارک...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد