حواسم که پرت باشد نمیتوانم حرف بزنم. اگر هم بزنم مثل همیشه چیز معقولی از آب در نمی آید. هیچ کجای زندگی این روزهایم سر جایش نیست. نه خواب نه بیداری نه هیچ چیز. چیز هایی روی دلم و توی دستهایم سنگینی میکند. حرف زدن راجع به بدیهیات همیشه دگرگونم میکند. که چقدر گنگم و چشمهایم چیزی نمیبیند. که چقدر دلم میخواهد از همه چیز رها شوم. که ببرم از همه چیز و خودم باشم. و چقدر دیوانه شده ام این روزها. این حرفها نظرم مسخره آمد. رفتم برای پیاده روی. چیزی عوض نشد . تا باران به سر و صورت آدم بخورد و راه بروی خوب است اما به محض اینکه پا بدرون این خانه میگذاری همان آش و همان کاسه. آنقدر عاقل شده ام که دیگران را دردسر ندهم و کار احمقانه نکنم! اما هنوز آنقدرها عاقل نشده ام. کاش حالم رو به راه بود و از این باران لذت میبردم. این تنها شکایتی ست که میکنم. پنجره را باز میکنم که باران نزدیکتر باشد. باران کمکم میکند که فقط به صدا ها فکر کنم . صداهایی گه شاید هرگز نشنوم. احساس گناه دارم. گناهی به بزرگی یک فکر و به بزرگی رنجاندن آینده! و شوقی دارم به عظمت یک فرار با شکوه!

دیشب خواب دیدم که پریدم هوا. از آن بالا برای همه دست تکان دادم و آهسته گفتم: دیگه نمیام زمین...

نظرات 11 + ارسال نظر
زی زی یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:09 ب.ظ http://batoam.persianblog.com

و شوق یک فرار با شکوه...دلم واسه اینجا تنگ شده بود..

راشنو یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:56 ب.ظ http://rasno.persianblog.com

ویییییییییییژژژژژژژژژژژژژژژ رفتی و گفتی دیگه نمیای زمین بای بای؟‌خوشا به حالت!

پسر شجاع یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.braveboy.blogspot.com

چه کردی با کتاب خوندن.. از اولش هم مشخص بود که سنگ بزرگیه برای نزدن!

گلی جون یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:24 ب.ظ http://girl.blogsky.com

زده زیر دلت خانومی؟
زندگی رو میگما!

ما احمق ها یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:29 ب.ظ http://foollovers.blogspot.com

می خوای فرار کنی و بری ؟ قول میدم همه ی شادی هاتو جابذاری و نفرت ها دنبالت بیان ! می خوای بمونی ؟ زمینی باش . احمق و دیوونه بمون . بارون اگه بخوای همه جا واست میباره . حتیزیر سقف های سنگی خونه . فقط باید باور کنی .

دیوانه دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:06 ق.ظ http://divane.blogsky.com

نمی دونم وسط دعوا چرا همه من می کشند وسط.
دیوانه
اقلا بگید بیاییم کمک ؛ دلم خوش باشه بدردی می خوریم .

م.ن دوشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:18 ق.ظ http://paad.blogsky.com

بوی رفتن گرفتی انگار. پس شاید باید گفت: مهناز، پَر !!!

محسن سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:54 ق.ظ http://mohsen66.persianbog.com

سلام...به من هم سر بزن...فکر کنم دلت گرفته

سپهر سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:02 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com/


یه جمله نو..یه کلمه نو..یه حرف نو...یه دل کهنه..یه قلب خسته..یه راه باریک..
برای با هم بودن ..برای بی او بودن..برای عشقی بی پایان...
..ببخشین اگه دیر کردم..ولی حتما میومدم.....
موفق باشی

الی چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:51 ق.ظ http://elly-n-mb.persianblog.com/

hameh yek ruz miparan un bala. hala ke injayi. keifeto bokon. khosh bashi aziz.

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:55 ق.ظ http://yahoo.com

امشب شام داریم؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد