تنهایی دو نفره!



این روزا همش آسمون خاکستری میشه و باد میاد. چقدر دلم دریا میخواد. دریای آروم نه. دریای کف آلود با موجهای بلند. دلم یه ساحل شنی فراخ میخواد که با یه ترکه ی نازک نمناک روش هر چی که توی ذهنمه بنویسم. دلم یه آسمون با ابرای زخیم و آبستن باریدن میخواد. دلم یه شب بارون بی وقفه میخواد. دلم یه پنجره میخواد که رو به کوچه باز بشه ... این از همش غیر قابل دسترس تره ! دلم هیچی نمیخواد.

این چند روزه یا داشتم میخوندم یا داشتم میشنیدم یا داشتم فکر میکردم... 
یکم هم اینجا رو خونه تکونی کردم. خب اینم به خاطر بیکاریه دیگه! خدا بخواد از دو سه هفته دیگه وقت این دستکاری ها رو هم ندارم و همینکه بتونم چند خطی برای دلم بنویسم هنر کردم!
 اصلآ ناراضی نیستم چون خودم همیشه دلم میخواست انقدر سرم شلوغ باشه که وقت سر خاروندن نداشته باشم. پنج شنبه و جمعه مامان اینا نبودن . من و دختر داییم خونه بودیم. دو روز خیلی لذت بخش و خوبی بود. از تنهایی اونجوری که میخواستم استفاده نکردم ولی این دختر دایی من خیلی خاکی و مهمتر از اون خیلی open mind و خوبه و مثلآ وقتی میاد خونه ی ما  انتظار نداره که تمام وقت رو صرفش کنم و میذاره که در عین با هم بودن هر دومون هم به نوعی از تنهاییمون لذت ببریم...به نظرم این خیلی مهمه که آدم هر وقت کسی رو دعوت میکنه از کار خودش پشیمون نشه ! کما اینکه ازین حرفا نداریم و هر وقت که بخواد در اتاق آبی من بروش بازه... بعید میدونم اینجا رو بخونه پس فکر نکنید دارم مجیز میگم !!  بار ها شده با هم بودیم و مثلاْ سه ساعت فقط موسیقی گوش دادیم. و برای شب بیداری پایه ست تا هر ساعتی که بخوای! 
نظرات 15 + ارسال نظر
تاریک خانه یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:33 ب.ظ http://darkroom.blogsky.com

very nice and peace fully temp.
keep on

هیچکس و نفس یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:56 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
ممنون که به ما سر میزنی...
کاش از این تنهایی های دو نفره نصیب ما هم میشد.
آمین...

فرامرز یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:49 ب.ظ http://farasolove.blogsky.com

سلام...خیلی جالب بود ...یسری به من بزن...(فرامرز) آسمان عشق آبی باشد ...بقیه را بی خیال

نگار یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:07 ب.ظ http://neeggaar.blogsky.com

سلام
واقعا پنجشنبه جمعه خوبی بود . البته بیشتر برای تو . به منم خوش گذشت مخصوصا جمعه که باهم بودیم

نعش آن بزرگوار دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:03 ق.ظ http://taboot.blogsky.com

خوشحالم چون من ۲ هفته تنهام........

فائزه دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:43 ق.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

خوب تنهایی این جور تنهایی هاو به آدم خیلی کیف می ده!

دلقک دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:03 ب.ظ

اه این بهترین نوع تنهاییه... تلفنمون قطع شده. متوسل شدم به کافی نت. واسه همین نمی دونم این رنگی که میبینم واقعیه یا نه. دیوارها سفید شده؟ ... منم تو این سه روز تنها بودم. زیاد هم کوک نبودم. دوستی که همیشه باهاش تنهایی های این شکلی دارم هم رفته بود زیر برج ایفل. بد گذشت... وقتی میگی که دلت دریا می خواد دلم یه جوری می شه. من نمی گم چه جوری. گفتنش سودی هم نداره! :(

نعش مقدس دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:01 ب.ظ http://taboot.blogsky.com

سلام...متشکر از راهنمایی و لطفت .

دلقک دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:55 ب.ظ

بهشت دو قسمته. یه قسمتش فقط درخته

محمد سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:58 ق.ظ http://muhammad.blogsky.com

من و داداشمو و پسرداییمون هم همینطوریم شاید چند ساعت باهم آهنگ گوش بدیم یا فیلم نگا کنیم ولی با هم حرف نزنیم و تو تنهایی خودمون باشیم
موفق باشی

سارا سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:43 ق.ظ http://cottage.persianblog.com

سلام.

ابی سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:26 ق.ظ http://3line.blogspot.com

این روزا همش آسمون خاکستری میشه ... همین .

سیاهِ روشن سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:46 ق.ظ http://www.ghadessi.com

من با دریا ارتباط برقرار نکردم. همیشه از بچگی هر وقت حرف حالو حول بود اسم دریا و شمال و ... میومد اونم نه بخاطر طبیعتش...
دریا خشنه ،بی رحمه و قدرتمند. وقتی حرف میزنه همه باید ساکت بشن چون صدا به صدا نمیرسه. وقتی هم میخوای از طبیعتش استفاده کنی چون چهره اش ثابت نیست بهتره با عکسش صفا کنی. این دریا نیست که دوست داریم. این حاشیه اشه مثل طلوع و غروب آفتابش. مثل قدم زدن تو نسیم ساحلش در هوای بارونی، سبزی اطرافش (تو شمال) و گرمی آفتابش (تو جنوب)، مثل...
در خصوص دختر داییت اگر بر عکس بود چی؟ میرفتی خونشون تحویلت نمیگرفت ظرفیت داشتی؟ من فکر نمکنم چون آدمایی که دوست دارن سرشون شلوغ باشه این تحمل رو ندارن...
در ضمن امروز خیلی جفتک انداختم که پیشاپیش از دوستان پوزش طلبیده و توجهشون رو به برنامه بعد جلب میکنم...

پایدار باشی

سلام.
میدونید من خودم یکم احساس میکنم که مازوخیست (از نوع خفیف)هستم و با حرفای شما مطمئن شدم! من از شخصیت ها و پدیده هایی که قدرت نمایی میکنن خوشم میاد و دریا رو به خاطر خودش دوست دارم و ساحلش. و از غروب بیزارم.
خب... راجه به دختر دائیم هم میتونم بگم که قضیه تحویل گرفتن یا نگرفتن نیست... یه جور آزادی عمل توی گذران وقته... شایدم حق با شما باشه چون من ندید گرفته شدنو اصلاْ دوست ندارم... اما خب اینو هر دومون میخواستیم...

بیصبرانه منتظر برنامه ی بعدیتون هستیم.

دیوانه سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:55 ق.ظ http://www.divane.blogsky.com

تو هم شب بیداری !!!

دلقک پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:24 ب.ظ

کامنت دونی بالایی باز نمی شه:( می خواستم بگم
راستی از اون ترجیح بند «وای» خیلی خوشم اومد. یعنی خیلی خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد